یک روزی بود اسمشو گذاشتن غدیر .....اون روز علی شد ولی.....همون علی که حسین شو سر بریدند....همون حسین که دختر سه ساله داشت ...دخترشو خیلی دوست میداشت اونو رو پاهاش میگذاشت.....امااونا دخترشو زدن ..با تازییانه به پاهای کوچیک زدن..............عید غدیر شده دباره عیدیمون رو بگیریم از ابر سفید نشون بدیم به اون دل سفیدمون......دادبزنیم تو کوچه ها غدیریا غدیریا میخوایم بریم تو آسمون خورشید خانوم خبر کنیم کنار ماه سفره پهن کنیم کبوترا صدا کنیم .....داد بزنیم از اون بالا....
عید همه مبارک